کودکانه های دخترم و مادرانه های من

ساخت وبلاگ

سلام


Happy Friday scraps, graphics, Idea

امروز جمعه ساعت 17:06 بعداز ظهر و تازه خوابیدی ماشالا به انرژی ات ریحان عسلی
از دیشب پنج شنبه 90/10/29 برف باریدشکلکهای جالب آروین و همه جا رو سفید کرد اما نه زیاد تا امروز که باز از ظهر شروع به برف باریدن کرد و طبق معمول بردمت کنار پنجره تا بارش برف رو تماشا کنی شکلکهای جالب آروین امشب خونه ی عمو یحیی دعوتیم هورا

دیشب بعد از یک سال عکسای قبل از عید 90 که عمه جون و زهرا واسه اولین بار دیدنت از لب تاب زهرا کپی کردم (البته امسال تابستون به زهرا گفته بودم وقتی میآد برام عکسارو بیآره اما فک کرده بود که اینارو دارم و عکسای ماه رمضون رو برام آورده بود این بارم که خودم تهران بودم فراموش کردم )

بالاخره این سری طلسمش شکسته شد وای چه عکسایی بودن دیشب که داشتم می دیدم کلی ذوق می کردم که مثله یه چشم برهم زدن این روزا رو سپری کردم

شکلکهای جالب آروین

ریحانه این بار به زمین پوشیده از برف نگاه می کرد

ریحان عسلی

این یکی از اون عکساس تورو خدا لباتو یببن چطور غنچه کردی ziba

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 227 تاريخ : جمعه 30 دی 1390 ساعت: 18:20

1680845uttxqhbxj1.gif

سلام

ریحانی هر جا میرم باید پیشم باشی اگر تنهات بذارم فقط کار خرابی می کنی

دیشب ٩٠/١٠/٢٩ می خواستم وان ات رو بشورم اما مگه گذاشتی همش می اومدی در حموم رو باز می کردی و می خواستی بیآی تو حموم منم درست نتونستم به کارم برسم واسه همین آوردمت پیش خودم تا هم پیشم باشی هم اینکه پابرهنه نیای ( باید یه دمپایی واسه حمومت بگیرم )

به آب که خیلی علاقه داری خوشبختانه تا می برمت حموم فقط دوست داری با آب بازی کنی خلاصه نشوندمت روی کرسی و شروع کردم به شستن وان ات خیلی با دقت نگاه می کردی انگار چیز عجیب و غریبی رو می دیدی niniweblog.com

وقتی کارم تموم شد از اونجایی که خیلی دختر خوبی بودیشکلکهای جالب آروین وان ات رو پر آب کردمو پاهاتو گذاشتم توی آب تا آب بازی کنی واسه اولین بار بود اولش می ترسیدی پاهات رو تو آب تکون می دادم خوشت اومد و شروع کردی به تکون دادن

خداروشکر گوش شطون کر وقتی از حموم درت میآرم گریه نمیکنی خدا کنه همینطور بمونی ریحان عسلیم

ziba

اینجا پوپت وانت رو دیدی می خوای برات بیآرم نمیدونم چرا ناخودآگاه وقتی برات آوردم به اسم لولو صداشون کردم آخه ماهی یا خرچنگ هم که نمیتونی بگی منم گفتم بیا اینم لولوت و شما هم چه قشنگ تکرار کردی

raihan asali

آخر سر هم از آب بازی خسته شدی و دستات رو باز کردی که بغلت کنم

ریحان عسلی

پ.ن: عمه جون و زهرا و عمو عبدالله از تهران اومدن و دیشب رفتیم خونه مامان بزرگ (پدری ) همه اونجا بودن کلی واسه هم دلبری کردی و بهت حسابی خوش گذشت

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 270 تاريخ : جمعه 30 دی 1390 ساعت: 2:03

zba

سلام


عزیز مامان خیلی بلایی این روزا که یادت دادم نی نی تو ( عروسکت) روی پاهات بخوابونی خیلی با مزه این کارو انجام میدی البته اوایل خوب پاهاتو صاف نمی تونستی نگه داری و کم کم تونستی این کارو انجام بدی

الان هم که یاد گرفتی می خوای تکون بدی که مثلا لالایی بخونی اما نمیتونی و به جاش سرت رو تکون میدی قوربونت برم من ziba

لغت نامه ی ریحانی: پی پی

نه
نی نی : baby
بریم: بیم

ب ( با فتحه بخونید ) : برف

به به : وقتی از چیزی خوشت بیآد سرت رو تکون میدی و میگی به به

ziba ziba ziba ziba ziba ziba

درست اون لحظه ایی که پاهاتو صاف کردی ( البته بازم صاف صاف نیست اما واسه سن شما خیلی خیلی خوبه ) که عروسکتو بخوابونی

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 241 تاريخ : پنجشنبه 29 دی 1390 ساعت: 10:47

سلام

عزیزم پنج شنبه 90/10/22 درست ساعت 16:10 روز شمار سنت ا سال و ا ماه و ا روز و ا ساعت و ادقیقه و ا ثانیه شد

ریحان عسلی

خیلی لحظه ی خوبی بود برام تو اون لحظه خواب بودیو هوا خیلی سرد بود درست ساعت 5 بعدازظهر بود که یهو برف اومد اونم چه برفی آسمون سیاه سیاه بود و با بارش برف خاکستری دیده بود

خیلی روز خوبی بود تا از خواب بیدار شدی بردمت کنار پنجره تا بارش برف رو تماشا کنی خیلی خوشت اومده بود اصلا از پنچره تکون نمی خوردی و بزور آوردمت پایین

وقتی علاقه تو واسه دیدن برف دیدم زودی لباساتو تنت کردم و بردمت توی حیاط و گذاشتمت زیر برف خیلی برات جالب بود همش به آسمون نگاه می کردی اولین بار بود که زیر برف بودی وقتی برف روی دستکشت مونده بود دستتو دراز می کردی و نشون می دادی که برف رو دستته منم کلی ذوق می کردم وقتی هیجانتو می دیدم

زیاد برف نبارید مثه 4 آذر /90 اما از هیچی بهتر بود اینم عکسای اون روز ریحانه

zibazibazibazibazibaziba

ریحانه و تماشای برف از پشت پنجره

ریحان عسلی

ریحان عسلی نفس مامان ziba

ریحان عسلی

اینجا آوردمت زیر بالکن تا راحت تر به آسمون در حال بارش برف نگاه کنی

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 239 تاريخ : سه شنبه 27 دی 1390 ساعت: 1:56

سلام
وای از این روزای ریحان عسلی ماشالا خیلی انرژی داری من که خیلی کم میآرمتziba (به قول مهرنوش) خیلی بلایی عسلی ziba
شنبه اربعین رفتیم خونه مامان بزرگ (پدری) روضه داشتن بازم مثه اوایل غریبی کردی بعد که یه چند وقت گذشت خو گرفتی و شدی ریحانه همیشگی شاداب و خنده رو ziba

کلی با عسل بازی کردی و آخر سر هم با گربه ی zibaخونگی اونجا سرگرم شدیو اصلا ازشنمی ترسیدی

ریحان عسلی

zibazibazibazibaziba


تو خونه که همش کارت ریخت و پاشه منم همش در حال جمع کردنم
وقتی دستتو میخوام بشورم دوست داری با آب بازی کنی

وای تا یادم نرفته بگم که الان حدود 1 هفته ایی میشه که هرچی دستت باشه میآی میندازی توی ظرفشویی فک کن دیروز من داشتم دم کن رو میذاشتم رو قابلمه کنترل تی وی رو می خواستی بندازی دیگه من در قابلمه رو ول کردم و زودی قبل از اینکه بخوای بندازی ازت گرفتم دیگه نمیدونم از دستت باید چیکار کنم خدا بهم یه اعصاب فولادی بده خیلی شلوغ شدی

ziba

تا چند شب پیش که در حال کندو کاو توی خونه بودی یهو رفتی پشت پرده ببینی اون پشت چیه هرچی میگم نکن ریحانه بیا پیش مامانی اصلا گوشت بدهکار نبود

اینقدر با پرده ور رفتی که تنظیمش بهم ریخت و بالاخره فهمیدی که اون پشت پنجره ست الانم هر وقت میری روی مبل پرده رو کنار میزنی که دست بزنی به شیشه ای شیطون خانمی من ziba

ziba ziba ziba ziba ziba

شیطنت از چشمات می ریزه

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 267 تاريخ : دوشنبه 26 دی 1390 ساعت: 1:53


سلام
پریروز که داشتم موهات شونه می کردم یهو به سرم زد ببینم موهات خرگوشی هم بسته میشه یا نه

زودی رفتم کش کوچولوهاتو برداشتمو یه طرفشو امتحان کردم وقتی دیدم بسته شد طرف دومش رو هم بستم ای جونم خیلی با نمک شدی مو فرفری مامان عاشقتم با این مدل موهات ziba

ایشالا تا عید موهات اونقدری بلند بشه که از پشت بتونم دم گنجشکی ببندم

ziba ziba ziba ziba ziba ziba ziba

ریحان عسلی

اينجا داري واسه بيني خودت بوق ميکني ziba


ریحان عسلی

پ.ن: ما بوشهریا رسم داریم موی چهله ی نوزاد رو می زنیم منم چون دست تنها بودم و کسی پیشم نبود که برام این کارو بکنه دیگه نتونستم موهاتو بزنم مامانم می گفت بزن موهاش می ریزه منم که شوق عید رو داشتم گفتم نه نمی ریزه و میمونه اما از شانس بد من درست نزدیکای عید موهات شروع به ریختن کرد

از اونجایی که هوای اینجا تا خرداد سرده (البته بیشتر واسه بچه ها ) منم گذاشتم تا اردیبهشت ماه برسه که هوا یکم گرمتر میشه

یه روز که می خواستم ببرمت حموم قبلش با ماشین ریش تراش بابایی موهاتو زدم که ای کاش همون چهله می زدم

اوایل همه میگفتن وای چرا اینکارو کردی بیشتر مادر شوهرم اما یه چند وقت بعد که موهات پرپشت شد و در اومد همه گفتن ببین چه خوب شد

من فقط جلوی موهات رو زده بودم آخه پشت موهات ریخته بود بغلاشم همینطور

الان که موهات مرتب در اومده همه بهم میگن کاشکی بغلاشم می زدی اونجا هم پر پشت در می اومد

اینجا تازه موهات در اومده

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 272 تاريخ : شنبه 24 دی 1390 ساعت: 1:41


سلام
از بس دیروز جوجو می کردی برات سی دی خونه ی مادر بزرگه گذاشتم ( با تشکر از سامی ) نمیدونم چرا اصلا علاقه ایی به کارتون دیدن نداری

وقتی هم گذاشتم اصلا تمایلی به دیدنش نداشتی همش باید می گفتم ریحانه ببین میو میو اومد تا نگاه می کردی یکم که گذاشت و نوک طلا و نوک سیاه با جیک جیکشون اومدن خیلی خوشت اومد و نگاه کردی

یادش بخیر این کارتون مورد علاقه ی من بود چه خاطراتی رو برام زنده کرد یاد بچه گی هام افتادم اون روزایی که با خواهری ها و داداشم به ردیف زیر تی وی دراز میکشیدیم و این برنامه رو می دیدیم

یه بارم هاپو کومارو دیدی و منم تو آشپزخونه بودم بلند بلند او (مثله o انگلیسی بخونید ) می کردی تا به من بفهمونی که هاپو اومده قوربونت بشم من ziba

دیروز 90/10/21 کلی برام دلبری کردی و خودتو خیلی لوس می کردیzibaعصری که از خواب بیدار شدی نمیدونم چطور شد که دستمو گرفتم جلوت تا با دستای کوچولوت بزنی به دستم شما هم زدی چقدر خوشت اومده بود تا دستمو می آوردمو می گفتم بزن قدش هی برام اینکارو می کردی


نمیدونم چرا باید بایستی و کارتون ببینی

ریحان عسلی

بهت می گفتم جو جو رو برام نشون بده و ...

ریحان عسلی

اینجا هم که ریحانه دستش بالاست مخملوziba دیده داره مثلا پیشتش میکنه قوربونت برم من ziba

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 248 تاريخ : پنجشنبه 22 دی 1390 ساعت: 1:38

سلام

از وقتی نوزاد بودی یه جوش های ریزی روی صوتت میزد من به هر کی میگفتم این چی می تونه باشه میگفتن چیزی نیست بخاطر بوسیدنه
تا چکاب دو ماهگیت که بردمت واسه کنترل به دکترت نشون دادم وگفت اینا اگزماست و حساسیت پوستیه
وبا مالیدن بتامتازون برطرف میشه خیلی سخت بود برام آخه من با مالیدن به روی گونه ات دیگه کمتر و با فاصله زیاد باید بوست می کردم
دیگه گذشت تا قبل از واکسن یکسالگیت اما این بار پاهات بود و با خارش

یه بار که رفته بودیم خونه همسایه پایینی پاهاتو داشتی می خاروندی خانم خیردوست که دید خیلی خوشش اومده بود و به ترکی بهت گفت( البته نوشتن ترکی خیلی برام سخته ) معنیش این میشه : ای جونم مثه آدم بزرگا هم می خارونه

خاله ستاره میگه سامی هم اگزما تو پاهاش میزنه و تا 4_5 سالگی ادامه داره حالا باید منتظر بشم تا 5 ساله شی تا این حساسیت پوستیت از بین بره

ریحانی در حال خاروندن پاش

ریحان عسلی

پ.ن: قوربونت برم من (من همیشه کف دستمو بوس می کردم و برات فوت می کردم ) شما واسه اولین بار دیروز بدون اینکه بگم ریحانی بوس بده اینکارو برام انجام دادی اگه می دیدی منو چه ذوقی برات می کردم ziba

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 219 تاريخ : سه شنبه 20 دی 1390 ساعت: 2:02

سلام
یه چند وقت بود می خواستم کادوهای تولدت رو بذارم اما فرصت نمیشد تا امروز
بیشتر بخاطر خاله سودی که چند بار گفت لباسی که مادر جونی(مامانی) و هدیه خاله ستاره رو ندیدن

مادر جونی (پدری ) _ عمو موسی _ اکبر _ رحمان : وجه نقد
عمو مهدی هم خانمشون تدارک کیک کفشدوزک و لوازم تولد رو دیده بودن
مادر جونی ( مادری) : کاپشن شلوار + دستکش + جوراب
خاله ستاره اسباب بازی لگو + عروسک اردک
سعید پسر همسایه پایین: ارگ موزیکال
عسل :دختر عموی ریحانه :شال و کلاه قرمز
دختر موتور سوارم که هدیه مادر جونی (پدری) شب یلدا ریحانیه

خاله الهه جون خواهر جاریم خیلی ممنونم بابت عروسک قشنگی که واسه ریحانه خریدید دست همگی درد نکنه حالا مونده کادوی خاله سودی و دایی علی چشمک منتظرم ببینیم چیکاره هستیا هورا

کادوی تولد ریحان عسلی

ریحانه در حال دادن سیب زمینی سرخ کرده به عروسک جدیدش

ماشالا دخترم دست و دلبازهقلب

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 245 تاريخ : دوشنبه 19 دی 1390 ساعت: 0:56

سلام
الان یه چند روزیه که آلوئه ورا رو البته نوشیدنیش رو با شیشه بهت میدم وای دیدنت با شیشه خیلی برام جالب بود
اصلا نمیتونستی خودت به تنهایی بخوری یا اگرم ایستاده میخواستی باید من برات نگه میداشتم آخه تقصیری هم نداری شما بچه شیشه ایی نیستی عزیزم

یه وقتایی که تند تند می خوری نفس که کم میآری سر شیشه رو ول میکنی و یه نفس می گیری دوباره شروع می کنی به خوردن قوربونت برم خیلی با مزه میشی وقتی شیشه می گیری دستت

ریحان عسلی

پ.ن 1: دیشب (ساعت 12 شب ) که میخواستم بخوابونمت (الان ساعت 1:27 بامداد یکشنبه ست ) بابایی که داشت فیلم می دید رفتی پیشش و بازم مثه همیشه با میز تی وی شروع کردی به بازی منم که دیدم پیش بابایی هستی خیالم راحت شد و رفتم رو تخت یکم دراز کشیدم 5 دقیقه نشد که صدای گریه ات اومد نمیدونم چرا همیشه به خودم میگم اینجور مواقع که میشه هول نکن اما نمیتونم

من:چیه چی شده ...؟ بابایی: هیچی افتاد !!!

من:آخه چطوری ( در حالیکه تورو از بغل بابایی میگرفتم )

وای قوربونت برم چه اشکی می ریختی و چه با هق هق گریه می کردی چراغ همچنان خاموش بود وقتی که ساکتت کردم داشتم اشکاتو پاک می کردم دیدم زیر چشمت یه خط افتاده

من:ببین چی شده زیر چشمش بابایی:نه بابا چیزی نشد آخه

چراغ رو روشن کردم و بله همونطور که می گفتم از بغله بینی ریحانی تا نزدیک چشمش خط افتاده بود فدات بشم

رفتم آشپزخونه اسپند دود کنم ( آخه مامانم میگه اول بچه تو چشم مامان و باباش عزیز میشه اینروزا هم که کم شیرین زبونی نمیکنی امروز واسه اولین بار گفتی نا نا نا ) هرچی گشتم پیدا نکردم (از بس دست میزنی تو کابینت نمیدونم کجا گذاشتم) تو همین حین بابایی: سیما ببین داره زیر چشمش کبود میشه یخ بیآر

آخه من الان (تو زمستون )یخ از کجا بیآرم بابایی اومد تو فریزر و یه فیله ماهی که یخ زده بود (با پلاستیک) رو برداشت رو گونه ات گذاشت اما مگه می ذاشتی عزیزم

دیگه آوردمت تو پذیرایی و با عروسکات سرگرمت کردم و بعدش خسته شدی و الان مثه یه فرشته ناز خوابیدی

با تو حکایتی دگر این دل من به سر کند ریحان عسلی من خوب بخوابی عزیزم

پ.ن 2: رسی از عزیزانی که در مورد عکس دوم پست قبلی همکاری کردن و یه حدسایی زدند

مامان ثنا و ثمین نزدیک شدی اما نکته مهم اینجا بود که آهنگ ملودی داشت میذاشت و ریحان عسلی هم که عاشق این آهنگه

اگه صداشو بشنو و در حال گریه کردن باشه ساکت میشه خدا خیرت بده آرش اگر هم که در حالت عادی باشه یا مثه اون عکس مجذوب یا به حرکات موزون این روزا از نوع فرفره وار می پردازه قلب

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 266 تاريخ : يکشنبه 18 دی 1390 ساعت: 2:00

سلام

دیروز ٩٠/١٠/١٦ داشتم واسه ناهار دلمه بادمجون می ذاشتم ساعت 12 ظهر بود ریحانی هم خیلی تو دست و پام می پیچیدی چند بار بهت گفتم نکن دست نزن هی کابینتارو باز می کردی و میخواستی ظرفارو بریزی بیرون دیدم دست بردار نیستی

یه چوب شور دادم دستت و گفتم ریحانی برو تو پذیرایی تی وی نگاه کن داره نی نای نا میذاره

من که کارم تموم شد چون پشت به ریحانی کار می کردم دیگه نگاه نکردم ریحانی چیکار میکنه البته کارم ٢_٣ دقیقه ای تموم می شد (سرگذشت انار جون خیلی منو ترسونده منم میخواستم آب جوش بریزم تو دلمه )

تا در قابلمه رو گذاشتم رومو که کردم به طرف ریحانی ای جونم دیدم دخترم رفته روی مبل نشسته و داره چوب شورشو میخوره انقدر مظلوم شده بودی وای یه ماچ گنده ازت گرفتم

اینم ریحانه ی حرف گوش کن مامانی

ریحان عسلی


بعشم گذاشتمت بالای جاکفشی وکلی قلقلکت دادم اینجا هم که ریحانی مجذوب شده اگه فهمیدید چرا؟

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 256 تاريخ : شنبه 17 دی 1390 ساعت: 1:58

سلام
میخواستم این مطلب رو بذارم واسه یه وقته دیگه اما دیدم تا مطلب داغه بچسبونم بهتره
خیلی بلایی ریحانه هر روز یه چیز جدید یاد می گیری و من چقدر خوشحال میشم
پریشب که داشتم بهت سوپ می دادم (این روزا که همونطور که تو چند پست قبل گفتم استقلالت به خودت غذا خوردن داره بیشتر نمایان می شه ) واسه اینکه با 5 انگشت دست نزنی تو سوپ و غذاتو بخوری یه قاشق هم میدم دستت
شما هم همینطور که با هاپوت بازی می کردی سوپتم می خوردی یه دفعه دیدم قاشقت رو گرفتی جلوی دهن هاپو بهش می گی مممممم الهی من فدات شم که درست همون کاری رو می کردی که من موقع غذا دادن انجام میدم برات
دقیقا همین دیشب بود که هاپو رو از میو میو تشخیص دادی وقتی گفتم هاپوتو برام بیآر زور رفتی تو اتاق و برام آوردی
دیشب جو جو رو با صداش بهت یاد دادم و یکی دو بار هم به جای جو جو دو دو گفتی ایشالا تا چند روز دیگه با تکرار اونم یاد می گیری



لباشو داره میگه مممم دستشم که ...

ریحان عسلی

اینجا هم میگم هاپوتو برام بیآر

ریحان عسلی

بهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان www.bahar22.com

اما امان از خوابت ریحانه ی شلوغ تا خوابیدی
این عکس داغ داغه همین 1 ساعت پیش گرفتم (الان ساعت 1:28 بامداد روز جمعه ست )
رفته بودی تو پاسیو توی تاریکی آخه دختر این چه کاریه که می کردی و هرچی می گفتم بیا بغلم و با دالی بازی کردن یکم میآوردمت جلو تا می خواستم بغلت کنم از دستم فرار می کردی و می رفتی پشت کولر قایم می شدی آخر سر مجبور شدم با رقص هاپوت بیارمت جلو و بگیرمت


ای شیطون بلای خودم هر کاری کنی بازم دوستت دارم خونه که تاریک بود شما هم تا نور فلش رو دیدی زودی سرتو پایین گرفتی

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 241 تاريخ : جمعه 16 دی 1390 ساعت: 2:48

سلام

عاشقتم وقتي دارم نماز ميخونم موقع رکوع مي خواي بغلت کنم

عاشقتم وقتي که دوست داري دنبالت کنم و از دستم فرار کني يا وقتي ميخوام دارو بهت بدم تا سرنگ رو ميبيني ازم فرا مي کني

عاشقتم وقتي بعضي صبح ها زودتر از من بيدار ميشي و ماماني رو از خواب بيدار ميکني و تا ماماني از جاش بلند نشده شما هم از تخت پايين نمي ري

عاشقتم وقتي چند روز پيش که بادکنکت ترکيد زودي اون تيکه پاره هاشو آوردي برام تا دوباره برات بادکنک کوچيک باد کنم و با دندونات بکشي رو شو صدا در بيآري

عاشقتم وقتي ديروز متوجه شدم دوست نداري زير گردنتو بوس کنم اما من بوس مي کردمو تا برام خنده کنی

عاشقتم وقتي مي بينم يا شما مثه جوجه دنبالمي يا من مثه مرغ دنبالتم (هرجا بري تنهات نميذارم که خدايي نکرده اتفاق ناگواري نیافته )

عاشقتم وقتي کارات شده تقليد از من

عاشقتم وقتي اين روزا کارت خاموش روشن کردن کيس شده و يا اينکه مي خواي بيآي رو ميز کام بشيني و کار خرابي کني

عاشقتم وقتي بابايي مياد خونه چه ذوقي ميکني براش و خيلي خوشحالي

عاشقتم وقتي هر خوراکي که بخوري و دوست داشته باشي سرت رو به نشونه ي تاييد تکون ميدي و ميگي هوممممممممممم

عاشقتم که تا آهنگ ملودي يا آهنگ جديد بروباکس رو تا ميشنوي شروع مي کني به حرکات موزون

و در آخر


آی عاشقتم چون شما هستي که من طعم شيرين مادر شدن رو دارم مي چشم

ریحان عسلی



کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 237 تاريخ : پنجشنبه 15 دی 1390 ساعت: 1:30

سلام

خب تا اینجا گفتم که ریحان بد جور شیفته گربه شده و مجبور شدم از سعید پسر همسایه عروسک گربه ایی شو گرفتم تا ریحانه سرگرم بشه باهاش
دیشب90/10/13 به بابایی اس دادم که قبل از اومدن واسه ریحانه یه گربه که آهنگ هم بخونه بگیر (جدیدا بیشتر با اسباب بازی هایی باز میکنی که آهنگ دار هستن)
خب منم منتظر بابایی بودم که بیآد خونه

ساعت 21:45 بود اف اف به صدا در اومد و عکس العمل ریحانه که قبلا گفتم من و ریحانه هم تو راه پله منتظر بابایی
بابایی خندون از پله ها بالا می اومد ریحانی ببین برات چی خریدم منم خیلی شوق داشتم که ببینم بابایی چی خریده 1 2 3 بفرما ریحانه خانم ... منم هاج و واج مونده بودم که ...

اگه دوست داری ادامشو بدونی بیا ادامه مطلب ...

EXniniweblog.comEX

... این چه گربه ایی که خریدی ؟

مامانی: آقای همسری من گفتم گربه بخر شما سگ خریدی
بابایی:خانم نداشت منم خواستم دست خالی نیآم

ریحانه هم هاج و واج به گربه ی جدیدش نگاه میکرد اولش زیاد تحویل نگرفت اما از اونجایی که آهنگ میخوند و می رقصید کم کم شروع کردی به بازی کردنو تکون دادن سرتو حرکات موزون

جالب اینجا بود که بابایی می گفت ریحانه این هاپو ها و وقتی میگفت هاپوتو برام بیآر می رفتی گربه رو براش می آوردی ههههههههه

ریحانه و گربه ی جدیدش

ریحان عسلی

حالا من موندم کدومتون پیشی هستید

ریحان عسلی

به هرحال دیشب واسه خودمون فیلمی داشتیم نمیدونم چرا ناخودآگاه یاد کارتون میو میو عوض میشه افتادم

آقای پدر دستتون درد نکنه اما بازم گربه ی ریحانه خانم موند طلبتون

پ.ن:آخرین وضعیت انار

سه شنبه ساعت 21

سلام...اخرین وضعیت نازنین انارمون:
(صحبت با دکتر جراح انار)
وضعیت همچنان ناپایداره..به دلیل از بین رفتن قسمت زیادی از پوست بدنش عفونت داره.و عفونت باعث تب بالا است.از نظر امکانات بیمارستان ساری با مرکز سوانح و سوختگی تهران فرقی نداره در حال حاضر دکتر جراح و دکتر متخصص بالای سرش میرن (دکتر باقر زاده و دکتر مهربان).درصد سوختگی برای سن انار نازنین خیلی بالاست و خطرناکه.اما امیدوارن بدنش طاقت بیاره...به هیچ وجه نمیتونن یه روز بعد وضعیتشو حدس بزنن چون دائم در حال تغییره و به ثبات نرسیده.از نظر جراحش ریسک انتقال خیلی بالاست و فعلا نمیتونن انتقالش بدن.
و در اخر خیلی به دعاهاتون محتاجه خیلی.


کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 225 تاريخ : چهارشنبه 14 دی 1390 ساعت: 1:38

سلام به همه ی دوستان

می خواستم واسه انار خانمی که بدلیل واژگون شدن سماور الان تو بیمارستان در وضعیت خیلی بدی به سر می بره همگی دعا کنیم

أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَكْشِفُ السُّوءَ


خدایا به دل مادرش رحمی کن و انار برای بار دیگه بذار در آغوشش

انار جون از دوستی وبلاگیم نیست اما من وظیفه خودم دونستم که این پست رو تقدیم کنم به انار

دوستان عزیزی که این پست رو میخونید بدونید که انار جون به دعاهای شما خیلی احتیاج داره

آخرین اطلاعات در مورد حال انار


شنبه 10 دی نوشت:

امروز با مامان انار صحبت کردم..انار نازنین تو آی سی یو بستریه.وضعیتش هنوز ثابت نشده..هنوز خیلی خیلی محتاج دعاهای همه ماست.

امروز یکشنبه 11 دی ماه و وضعیت انار نازنین:

متاسفانه زخم های انار و به خصوص زخم روی سینه اش که عمیق تر از بقیه است،عفونت کرده و داروهاشو تغییر دادن.

وضعیت انار مساعد نیست خیلی دعاش کنید دوستان.

ساعت3:30 یکشنبه11 دی:

مامان انار گفت:به خاطر عفونت انار نازنین تبش خیلی بالا رفته...براش دعا کنید.


ساعت9:22 یکشنبه 11 دی:

مامان انار گفت:واقعا به خاطر دعاهاي شما بوده كه تب انار پايين اومده و الان تب نداره....سه شنبه عمل جراحي ميكنن..ميخوان عفونت هاي بدنش رو بتراشن...سوختگي روي بازوها و قفسه سينه اش خيلي عميقه و عفونت داره...خيلي خيلي ددعاش كنيد خيلييييييييي...هنوز وضعيتش بحرانيه تو اي سي يو است اما دكترا خيلي اميدوار شدن و گفتن خيلي خيلي دعا شده در حقش كه تبش اينقدر معجزه اسا پايين اومده....دعا كنيد دوست جوناااااااااااااا


دوشنبه 12 دی ساعت 11 صبح:

بچه ها معده یا روده انار کوچولو خونریزی داره فعلا نگفتن کدومشه.و شکمش نفخ شدیدی داره.فعلا نباید هیچ چیز بخوره.2 هفته است که از شیر گرفته شده.مجدد تب کرده اما عفونتش فعلا تغییری نداره من الان با مامان انار صحبت کردم اینا رو گفته


دوشنبه 12دی ساعت2:50ظهر

دوستای گلم متاسفانه به دلیل شرایط بد جسمانی انار نازنین(تب بالا و مشکل سیستم گوارش انار) عمل فرداش کنسل شده
تو وضعیت بدیه خیلی دعاش کنید


دوشنبه 12دی ساعت 20:30

انارم مقاومت کن خاله دکترا گفتن وضعیتت فرقی نکرده.هنوز خونریزی داری.تبت هنوز بالاست..عفونت روی سینه ات دکترارو نگران کرده.اما خدا رو شکر بیشتر نشده...نمیتونی چیزی بخوری..به خاطر وضعیتت همچنان معلوم نیست کی عمل بشی.اما خاله جون یه عالمه خاله مهربون دارن برات شبانه روز دعا میکنن...خوب میشی خاله جون انشاله...مامان مهربونت هم از همه تشکر کرده و گفته به بچه ها بگو انار تا الان هم با دعاهای شما مونده براش دعا کنید خطر از سرش بگذره شاید بتونم یه نفسی بکشم....


دوشنبه 12دی ساعت 23:50

انارم خوب شو..گرچه الان تب بالایی داری..گرچه هنوز عفونتت خوب نشده..گرچه هنوز خونریزی داری...گرچه هنوز با ترس به مامانت زنگ میزنم و با شنیدن اینکه(شیما وضعیت انارم خوب نیست تو رو خدا دعا کنید)قلبم میلرزه...ولی خوب شو خاله...دلمون برای شیطونی هات..برای خنده هات...برای خوشگلی صورت نازت...تنگ شده.


سه شنبه13دیساعت 10:10

انار زخماش بهتره..شکمش هنوز خیل ورم داره..خونریزیش همچنان ادامه داد..تبش همچنان بالاست...الان هم بردنش تو اتاق عمل تا یه رگ عمقی پیدا کنن که انژیو سرم رو توش بخیه کنن...چون دیگه نمیتونن رگ ازش پیدا کنن...بی قراریش کمتره...اما وضعیتش همچنان ثابت نیست...و از دیروز تا حالا هم شکمش دیگه کار نکرده...


سه شنبه ساعت 13

دوستای نازنین با مامان انار صحبت کردم الان:

انار نازنین به خاطر تب بالاش نشده بیهوشش کنن.برای همین نتونستن رگ بگیرن ازش...طفلی انار رو از گردنش رگ گرفتن که خیلی اذیت شده و سرم و ... رو به گردنش وصل میکنن.مامان انار میگه شیما فقط از بچه ها بخواه خیلی خیلی دعا کنن...همین...


ساعت 14:15

متاسفانه
مامان انار میگه اب جوش توی دهنشم رفته و تمام دهن و زبونش رو سوزونده و پر از برفک شده...امروز متوجه لایه سفیدی شدن توی تمام دهنش دیدن سوختگی و برفک ناشی از اونه


برای دوستانی که گفتن چه جوری اتفاق افتاده:

متاسفانه سماور در حال جوش روی کابینت بوده و پایه اش شل شده بود...انار دستش به سیم و شیر سماور میرسه و متاسفانه برمیگرده روش...

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 242 تاريخ : سه شنبه 13 دی 1390 ساعت: 14:58

سلام به دختر نازنینم  شکلکهای جالب آروین

و یه سلام گرم و صمیمی به همه ی دوستان خوب وبلاگیم که تو پست قبلی منو خیلی با نظرات خوبشون دلگرم و آرومم کردندنیای زیبا


همونطور که تو چند پست قبل (ریحانه و ترس مامانی) گفتم که یه گربه نشسته بود رو شیشه پاسیو و ... از اون روز به بعد ریحانی هم مثه مامانش هر وقت از اونجا می گذره دستشو بالا می بره و با زبون کودکانه خودش می فهمونه که اونجا گربه بوده
تا پریروز که تازه از خواب بیدار شده بودیم حدودا ساعت 12 ظهر بود که ریحانی طبق روال همیشه وقتی میآد توی پذیرایی باید انجام وظیفه کنه (روشن کردن لوستر) می خواستی بری رو مبل یهویی صدای میو میو کردن گربه رو شنیدی و شروع کردی به مه مه (م رو با تشدید بخونید )

اصلا بی خیال نبودی منم واسه اینکه خیالت رو راحت کنم بغلت کردم و بردمت کنار پاسیو بهت نشون دادم که گربه ایی در کار نیست
تا ساعت 3:30 بعد از ظهر بود که می خواستم ببرمت توی اتاق که بخوابی باز اشاره به بالا کردی (امسال کولرو که شلنگ آبش توی گلخونه وصله رو برنداشتیم چون از وقتی راه افتادی همه جا سرک می کشی و چون اونجارو گل گذاشتم هی میری که درشون بیآری اونوقت حداقل یه مانع جلوت هست و تا بخوای بری تو پاسیو من رسیدم بهت و نمی ذارم بری) گذاشتمت روی کولر بایستی و از اونجا بالا رو ببینی ایستادن شما همانا و موندن شما همانا ول کن نبودی تا می خواستم بیآرمت پایین جیغ می کشیدی و گریه می کردی چه اشکی می ریختی مثه بچه هایی که واکسن زده باشن و خلاصه بزور اون روز خوابوندمت
وقتی هم از خواب بیدار شدی بازم دنبال گربه می گشتی منم که یه عالمه کار رو دستم مونده بود رفتم پایین به خانم همسایه گفتم سعید پسر کوچکش عروسک گربه داره بدم ریحانه بازی کنه و خوشبختانه عروسکشو داشتن و تا آوردن دادم به ریحانی باز چشمتو گرد کردی و شروع کردی به مه مه کردن و چقدر هم خوشحال بودی

ریحان عسلی

ریحان عسلی

پ.ن : بدلیل طولانی شدن این پست ادامه شو تو پست فردا می نویسم



کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 204 تاريخ : سه شنبه 13 دی 1390 ساعت: 2:26

سلام

از خونه مادر بزرگم با عمه ام ینا قرار گذاشتیم بریم ساحلی

خیلی سرد بود اول رفتیم بین چمن ها نشستیم اما چون باد شدیدی می وزید من که خیلی سردم شده بود بخاطر ریحانه هم که بتونه ورجه ورجه کنه جامون رو عوض کردیم و رفتیم کنار دیوار اینجا هم ریحانه داره سمبوسه میخوره

ریحان عسلی

اینجا هم 3 آذر پنج شنبه ست که شام خونه عمو مهدی ریحانی دعوت بودیم برف شدیدی می اومدو نتونستیم بریم

اما فرداش که یه پستم گذاشتم رفتیم خونشون

موقعی که ما داشتیم پیاده می شدیم از ماشین عسل و مامانش که بخاطر برف شب قبل شب رو اونجا ماندگار شده بودن داشتن می رفتن خونشون تا مارو دیدن عسل گفت مامان من نمیرم خونه میخوام با ریحانه بازی کنم و دوباره برگشتن و همه دور هم جمع بودیم چقدر خوش کنار هم گذشت

ریحان عسلی

شام آخر خونه عمو حسن دعوت بدودیم متین پسر عموم عروسک گنده هاشو آورد واسه ریحانی
ریحانه اول هاج و واج نگاشون کرد بعد شروع کردی به بازی باهاشون

ریحان عسلی

کاره همیشه ریحانی که نمی ذاری با توجه کامل نماز بخونیم
بابایی که بین دونمازش ذکر میخونه مهرو برداشتی و ...

ریحان عسلی

شب تاسوعا محرم 90 داشتیم می رفتیم خونه عمو یحیی

ریحان عسلی

تازه این لباس رو خریده بودم برات داشتیم می رفتیم خونه عمو موسی تا همگی شمارو تو این لباس دیدن چقدر قوربون صدقت رفتن و بوس بارون شدی اون شب

ریحان عسلی

پ.ن: خدایا تا کی می خوای بشینی و نگاه کنی .... دلم بد جور گرفته

غریب فقط این نیست که تو شهر خودت نباشی همین که عزیزت رو نبینی هم غریبی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 271 تاريخ : دوشنبه 12 دی 1390 ساعت: 1:38

سلام
الان که دارم این پست و می نویسم روز یکشنبه شده دخترم دیروز 90/10/10 واسه ناهار ماکارونی درست کردم

غذای مورد علاقه خودم من خیلی ماکارونی دوست دارم مخصوصا وقتی سایز 1/4 (نازک تر ) باشه اما چون نداشتیم اون سایزو از اونجایی که شما هم خیلی به ماکارونی علاقه داری باز بیخیال نبودم

اما خوردن غذای شما این روزا خیلی دردسر سازه دوست داری فقط خودت غذاتو بخوری و اصلا قبول نمی کنی من بهت غذا بدم البته همیشه اینجوری نیستی ولی خوب همین چند باری هم که نخواستی من بهت غذا بدم منو یکمی اذیت کردی مثله همین دیروز می دونم که نشونه ی مستقل شدنته اما خب برام خیلی سخته

اینم عکسای ماکارونی خوردنت

ریحان عسلی

ماکارونی به دست تو خونه هم راه می ریکلافه

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 226 تاريخ : يکشنبه 11 دی 1390 ساعت: 0:23

سلام
یه چند وقتی بود وقتی می ذاشتمت توی وان همش یا می خواستی بایستی یا از وان بیای بیرون که خیلی خطرناک بود
تااینکه قبل از تولدت که با جاری بزرگم رفتیم بازار برات یه استخر خریدم
یادش بخیر اون وقتا که مجرد بودم و خونه پدر جونی حیاطمون هم که بزرگ بود خونه ها هم مثه الان آپارتمان نبودن همه ویلایی بودن یه استخر 6 نفره داشتیم همگی با مامانم می رفتیم تو استخر و آب بازی می کردیم
اولین بار که گذاشتمت توی وان برات تازگی داشت و خیلی استقبال نکردی اما باره دوم که گذاشتمت خیلی خوشت اومده بود و دست می زدی توی آب و بازی می کردی


باز چراغ رو دیدی و اشاره می کنی به چراغ حموم

ریحان عسلی

بعد از یه حموم و کلی آب بازی
خودمو کشتم تا تونستم ازت عکس بگیرم

ریحان عسلی

ریحانه 6 ماهه ماشالا چه توپولی بودی قوربونت برم من

ریحان عسلی


پ.ن1: چند شب پیش بابایی داشت مسابقه کشتی کج نگاه می کرد و داشت مسابقه رو ضبط می کرد یهو تبلیغ اومد خواست قطع کنه کنترل دست شما بود

بابایی گفت ریحانی کنترل رو بده یه دفعه گفتی ب ب ب چند مرتبه اینو تکرار کردی من فک کردم که شاید اتفاقی بوده که گفتی ب

اما از اون روز هروقت کنترلینچشمک دستت باشه و بگیم ریحانه کنترلین رو بده دستتو دراز میکنی و میگی به ب ب ب

پ.ن2:یادم رفته بود توی پست ریحانه و پیشرفت هات بنویسم همینجا می نویسم که وقتی میگم ریحانه سلام یا دست بده بهم دست میدی وقتی هم من تکون میدم دستاتو خیلی خوشت میآد


بوس کردن رو هم بلدی و وقتی میگم بوس بده لبتو میآری جلو برام غنچه میکنی
الان دو سه روزی میشه که صورتمو میآرم جلوت اوایل تو هوا بوسم میردی اما الان یاد گرفتی و صورتمو هم بوس می کنی قلب

پ.ن3: تولد نی نی وبلاگ هم مبارک

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 279 تاريخ : شنبه 10 دی 1390 ساعت: 2:21

سلام
چند وقته پیش که رفته بودیم خونه عمو ریحانی(حامدینا) حامد بهم گفت زن عمو بیا یه عکسایی از ریحانه بهت نشون بدم که تا حالا ندیدی
منم خیلی کنجکاو بودم که عکسا چه جورین
وای وقتی کامشو روشن کرد یه فولدر فقط عکس از ریحانه داشت عکسایی که من خودمم نداشتم شون
وقتی عکسارو دیدم یاد اوایل زایمانمو نوزادی ریحان افتادم کلی ذوق کردم
من اون وقتا چون ریحانی شب کار تشریف داشتن اصلا حال و حوصله عکس گرفتن مثه الان نداشتم
عکسا چون با موبایل گرفته شده بود یکم کم کیفیت هستن ولی خب از هیچی که بهتره چشمک

اینجا اوایل خندیدن ریحانیه حدودا 2 ماهگی

ریحان عسلی

ریحانه متعجب !!!

ریحان عسلی


اینجا هم داشتیم می رفتیم خونمون آخر شب بود یادمه که حامد گفت زن عمو بیا از من و ریحانه عکس بگیر

ریحان عسلی و حامد

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 214 تاريخ : جمعه 9 دی 1390 ساعت: 16:10